افغانستان عزیز



Untitled Document
دریافت کد خوش آمدگویی

ابزار متحرك زيباسازي وبلاگ

كد پرواز پرنده در وبلاگ

 

مرغ آزادی

به لـبخـنـد شفق آذان مــده ای مرغ آزادی!

که خورشید جهان در پشت کوه قاف دربند است

سحاب تیره ای که با صبا لرزیده می آید

سرشک داغ بلخ وغــزنه وآه سمرقـنـد است

...............................................

كد تغيير شكل موس

 

موج نفس های شعر من

 

ای تُند بادِ، سردِ نفس های روزگار

دیگر کتاب شعر مرا

پرپرک نکن!

لطفن، نکن،

که موج نفس های شعر من

در بحرِ تندِ حادثه ها راه میزنند.

 

ای سرگذشت های

سیاهِ سکوت تلخ!

در اوج روزگار،

در قلب این زمینِ ترک خورده ای مریض

یعنی، دیار من

بر کام ناکسانِ سیه قلبِ روزگار

تکرار تان بس است.

 

ای قاتلانِ سبز ترین جنگلِ خُدا !

ای آن که بر کبوتر من سنگ میزنی

یعنی،به قلب من

یعنی،به قلب ما همه

یعنی،به قلب ها...

با دست های پر همه از سنگ های سرد

دیگر مسیرِ آینه ها تاختن بس است.

 

ای دشمنان،عاطفه ای روح آدمی

ای منکرانِ حُرمتِ بال فرشته گان

با قلب های یخ زده،

یعنی،شبیهِ گور،

صد ها تبر به دست

بر جان کاج ها

یعنی،درخت عاطفه

آری، درخت ها...

از شرفه های

سنگ و تبر های دست تان

ما خسته گشته ایم.

 

این رهزنان قافله صلح و دوستی!

بی باورانِ دشمن آواز در گلو

این جانیانِ بی خبر از اصل زندگی

از ذاتِ زیستن...

آزادی را همیشه سردار می کشند.

 

ای غافلان!

پیام مرا،خوب بشنوید،

این ملت من است

یعنی،که شهر آینه ها،

این دیار من

آزاده گان سرزده از نسل آفتاب

آری، خودم

ومثل خودم نیز دیگران...

بر گفته های شوم شما سر نمی نهیم.

 

ای منکران سبز ترین شانه بهار

وامانده گانِ قافله ای کاروان علم

تاریخ ورق زنید

تاریخ این جهان،

تاریخ پر معامله ای جنگ گرم و سرد

در لابه لای فاصله ای " بیست و یک قرن "

خواهید یافت ملت من را یگانه است.

 

باور کن،اجنبی!

گر هر دقیقه ای هدفِ تیر مان کنی

هرروز بسته،بسته به زنجیر مان کنی

این ملت دلیر من و مردمان من

یعنی، که ما همه...

همرنگ در مسیر دفاع از دیار خویش

همچون عقاب زخمی،پرو بال می کشیم.

 

تاریخ گواه رزم من و ملت من است

در امتداد و کشمکشِ قرن های سرد

هرگز شکست را نپزیرفت ملتم.

 

این ملتِ که شرفه خونش چو جویبار

در دشت،کوچه ها و دمن سرخ جاری شد

آیا ز پشت میله زندان های سرد،

نشنیده ای صدای من و ملت مرا؟

بر دار مان کشید،

سنگسارمان کنید،

با نیزه های تان، بزنید در گلوی مان،

با دست های چرکین تان خفه مان کنید...

ما نخبه گانِ تاریخ این سر زمین پاک

تسلیم نمیشویم

تسلیم نمیشویم

تسلیم نمیشویم ...

يگانه دختر کوهنورد افغان، آرزوى فتح بلندترين قُلۀ جهان را دارد



عبدالاحد مهمند عبدالاحد مهمند اولين فضانورد افغانستان است كه در سرده افغانستان بدنيا آمده است واز پلي تخنيك فارغ التحصيل شده وسپس جهت ادامه تحصيل در رشته هوا فضا راهي اتحاد جماهير شوروي شد .

وتحصيلاتش را درآنجا تمام نمود و به كابل برگشت ودر قواي هوايي به صفت پيلوت(خلبان) مصروف وظيفه گرديد.

مهمند در سال 1988ميلادي به همراه ولاديمير ليا خوف ودكتر والري پولياخوف عضو يك تيم سه نفره در سفر سويوزm-6 راهي فضا شد وبه مدت 9 روز در ايستگاه فضايي مير گذراند.

عبدالاحد مهمند در جريان اقامتش در فضا از افغانستان عكسبرداري نمود و ايشان از ايستگاه فضايي مير با داكتر نجيبالله ريس جمهور وقت افغانستان گفتگوي تلفني انجام داد. عبدالا حد مهمند هم اكنون به همراه خانواده اش در المان زندگي ميكند.

كد جلوگيري از راست كليك موس

اولين دختر کوهنورد افغان که قُله کوه آلپ ايتاليا را فتح کرده است، آرزو دارد تا قُله ايوريست (مرتفع ترين کوه جهان) را نيز فتح نمايد.

Vida Afghan Girl Miss America

Afghan girl wins Miss England

ورود لباس‌های افغان به بازار مد اروپا

Ballet Afsaneh: Afghan Dance

Afghan Widding Song

The Long History and Valuable Treasures of Afghanistan Has Revealed

ancient treasures in afghanistan

Beautiful Afghanistan Wow

Hidden treasures revealed in Afghanistan: Crossroads of the Ancient World at the British Museum



وطن
این غزل در سیاهترین سالهای حکومت طالبان سروده شده بود

دریغ که هنوز هم زبان حال وطن امروز من است!



به مهاجر ان افغانستان :

می روم دهکده در دهکده، فانوس به دست

در پی آن وطن گمشده، فانوس به دست

می روم تا که به شبکورترین "کلکین" ها

چون شهابی برسم، سرزده، فانوس به دست

جاده های سفرم باد شد و من ماندم

پا به پای شب وحشت زده، فانوس به دست

تا فتیله نرسیده ست به آن سرخ ترین

می روم با قدم یخ زده، فانوس به دست

همسفر شو که هزار و یکمین "استاره"

به وداع من و تو آمده، فانوس به دست

همسفر شو که ز شب های زغالین زمین

خواهم افروخت صد آتشکده، فانوس به دست !

محمد تقی سراج








Afghan handmade



Afghan food
























In 1969, Vogue Magazine arrived at Kabul International Airport. It was a time when Afghanistan was an exotic destination for both the world’s fashion elite and young Americans and Europeans looking for adventure. What they found was a vibrant, modern Kabul teaming with traffic and stores selling the latest furniture and fashions. The result was a fashion story titled “Afghan Adventure,” which appeared in Vogue’s December issue that year

 

When Afghanistan was in Vogue Posted by BeautyandtheEast on 03-26-2012 | Comments | Share | Filed under: Fashion-Eastas, Fashion image image Khaama Press: Given the amount of images and headlines devoted to Afghanistan over the past three decades of war, one would be forgiven for concluding that a rich culture and civilization had never existed there; let alone a long history of cultural excha...nge with the West. Yet back in 1969 Afghanistan was part of the hippy trail, an exotic destination for both the world’s fashion elite and young Americans and Europeans looking for adventure. What they found was a vibrant, modern Kabul teaming with traffic and stores selling the latest furniture and fashions. But there was also the centuries-old bazaars, a stately museum and Mughal gardens waiting to be discovered. A half-century ago, Afghan women pursued careers in medicine, men and women mingled casually at movie theaters and university campuses in Kabul and factories in the suburbs churned out textiles and other goods. This was the Afghanistan that the Vogue team encountered upon landing at Kabul’s International Airport in 1969. The result was a fashion story titled “Afghan Adventure,” which appeared in Vogue’s December issue that year. In addition to photographing models amongst ancient ruins and colorful bazaars, the accompanying article also featured the Capital’s bright young things; amongst them a young fashion designer named Safia Tarzi. Yet women in Afghanistan had cultivated a taste for Western fashions and Vogue long before the publication came to town. By 1961 over a third of women living in Kabul were wearing Western dress, thanks in part to the enterprising efforts of one American woman named Jeanne Beecher; the wife of an airline executive who had lived in the country for three years. During that time she began to sense a desire amongst Afghan women for greater access to Western fashions. Beecher devised a plan to establish a dressmaking school in Kabul that would teach women how to sew the latest Western clothes. At the time Pan Am Airlines was running a Technical Assistance Program that provided assistance to organizations bettering the lives of others. Beecher thus approached the airline company about providing sewing supplies and patterns to make the school a reality. Pan Am sent out a request for patterns, to which Vogue Pattern Services responded by donating 200 patterns for the school. For Beecher it was a great coup, as Vogue Patterns at the time was considered the leading source of fashionable designs. At the turn of the last century, it was still not uncommon for women to sew their own clothes at home. When Vogue magazine launched its Vogue Patterns in 1899 it was a weekly feature that allowed women to copy the latest styles. By 1950 Vogue Patterns became one of the few companies authorized to duplicate the designs of leading houses in Paris, Rome and New York. With the help of the Woman’s Welfare Society, sponsored by the Royal family, Mrs. Beecher was able to open her dressmaking school, which she ran with the assistance of eight volunteer teachers, many of them the American wives of Pan Am employees. In the Fall of 1959, 32 Afghan women enrolled at the school. They met in classes of eight under the guidance of two American instructors, and worked for an hour and half each week for several months. The women who attended those first classes, represented the city’s middle and upper classes, and had been in purdah, only appearing veiled in public, up until that point. Using both local and imported fabrics, the women had cut and fitted their patterns at the school, under the supervision of the American instructors, and then sewed them together at their homes. By June 15, 1960, 15 of the students were ready to model their completed garments in a fashion show, a practice that was unheard of in the past. Yet by the time Jeanne Beecher had left Afghanistan, a second fashion show had not only taken place, but Pan Am had sent additional patterns donated by Vogue and more sewing supplies, thus setting down the foundation for a local fashion industry that would provide new opportunities for Afghan women. image image Tags: afghanistan, vogue, fashion


Afghan handmade jewelry














باغ عشق


دلا ! تا کی در این زندان ، فریب این و آن بینی ؟

یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی

مفهوم : شاعر به خود و همه ی مردم می گوید تا کی می خواهی گرفتار زندان دنیا باشی؟ یک بار از این زندان رها شو تا دنیای حقیقی را مشاهده کنی.

جهانی، کاندرو هردل که یابی پادشا یابی

جهانی کاندرو هر جان که بینی ، شادمان بینی

مفهوم : در عالم عشق همه شاد و کامروا هستند .

نه بر اوج هوا او را عقابی دل شکر یابی

نه اندر قعر بحر ، اورا نهنگی جان ستان بینی

مفهوم :آن که دل به عشق و معنویت سپرده است گرفتار هوا و هوس نمی شود و حرص و طمع جانش را نمی آزارد در عالم عشق جایی برای هوا و هوس و طمع نیست.

اگر درباغ آیی همه فراش دل یابی

وگر در راه دین آیی همه نقاش جان بینی

مفهوم :درعالم عشق همه به پرورش باطن وبعد معنوی خود مشغول اند

ور امروز اندر این منزل تو را جانی زیان آمد

زهی سرمایه وسودا که فردا زان زیان بینی !

مفهوم : اگر در راه رستگاری جانت دچار زیان و ضرر شد ، چه باک ؟ فردای قیامت در عوض آن زیان جانی ،سودهای بسیار نصیب تو خواهد شد

تو یک ساعت ، چو افریدون ، به میدان باش، تا زان

پس به هر جا نب که روی آری درفش کاویان بینی

مفهوم :اگر با نفس خود مبارزه کنی ، چنان که فریدون با ضحاک کرد ، پیروزی و رستگاری همیشگی نصیبت خواهد شد.

عنان گیر تو گر روزی جمال درد دین باشد

عجب نبود که با ابدال خود را هم عنان بینی

مفهوم : اگر پیرو دین باشی به مقام اولیای الهی می رسی

عطا از خلق چون جویی، گر او را مال ده گویی ؟

به سوی عیب ، چون پویی ،گر اورا غیب دان بینی ؟

مفهوم : آن که به راستی ، خداوند را روزی دهنده ی خود بداند دست نیاز به خلق نمی گشاید وآن که به حقیقت باور داشته باشد که خداوند «غیب دان » است واز اسرار نهان همگان آگاه است هرگز پای در راه گناه نمی گذارد .

زیزدان ، دان نه از ارکان ، که کوته دیدگی باشد

که خطی کز خرد خیزد تو آن را از بنان بینی

مفهوم : خدا را منشأ تمام هستی وهمه ی کارها را جانب او بدان . کوته فکری و سطحی نگری است اگر نوشته ای را که حاصل اندیشه ی نویسنده است به انگشتان او نسبت دهیم

بدین زور و زر دنیا ، چون بی عقلان مشو غره

که این آن نو بهاری نیست کش بی مهرگان بینی

مفهوم : همچون بی خردان فریفته ی قدرت و ثروت ناپایدار مباش ، همچنان که طراوت بهاری با در آمدن پاییز زوال می یابد ، قدرت و ثروت نیز روزی نابود می شود


که گر عرشی به فرش آیی و گرماهی به چاه افتی

و گر بحری تهی گردی ، و گر باغی خزان بینی

مفهوم : مقام ، زیبایی ، ثروت و جوانی ، هیچ کدام برای همیشه نمی ماند . اگر در اوج آسمان باشی به زمین می خوری واگر چون ماه ، زیبا و عزیز باشی به چاهی تیرگی وذلت فرو خواهی افتاد و ثروتت اگر چون دریا باشد روز ی با دست تهی از این دنیا خواهب رفت ، و طراوت جوانی ات اگر چون باغ بهاری باشد خزان پیری و مرگ حسرت بهار جاویدان را بردلت خواهد گذاشت . دل به دنیا مبند.

چه باید نازش و نالش ، بر اقبالی وادباری

که تا برهم زنی دیده ، نه این بینی نه آن بینی ؟

مفهوم : به شاد کامی ها و پیروزی ها ، زیاد دل خوش مکن واز بدبختی ها و شکست ها دل غمین مدار ، در چشم بر هم زنی ، هردو می گذرند.

سر اَلب ارسلان دیدی، ز رفعت ، رفته برگردون ؟

به مَرو آ تاکنون در گل تن الب ارسلان بینی

مفهوم : آیا به یاد داری که الب ارسلان چه شکوه و عظمتی داست ؟ اکنون به مرو بیا وبه مراز او بنگر تا باور کنی که او مرده است. تو نیز خواهی مرد، پس دل به دنیا مبند

شاعر : سنایی غزنوی






















هراس سپيدار



تبربه دستِ تبردارهمچنان برجاست

هراسِ تلخِ سپيدارهمچنان برجاست



سکوت درنفسِ صبح همچنان جاري

به چهرِآينه زنگارهمچنان برجاست



سپيده راخبري نيست تاهنوز،مگر

غمِ سياه شبِ تارهمچنان برجاست



هجوم يادعزيزان وخاطره هايي،

به تيربستن ورگبارهمچنان برجاست



غبارِمرکبِ چنگيزيان بخفت،ولي

سپاه وسلطه ی تاتارهمچنان برجاست



سخن زتوطئه، گرنيست آشکار،اما

هزارتوطئه سالارهمچنان برجاست



دروغ،دلهره،طاغوت،خدعه ونيرنگ

هنوزمانعِ بسيارهمچنان برجاست




































پوهنتون کابل ۱۳۶۹


























Kabul Karte 3



--------------------------------------------------------------------------------

کابل

کابل که بود؟ دختر آیینه و هلال

افتاده بود سمت افق های بی مثال


یکروز هم- ستارۀ کاووس پرزنان

می چید خوشه خوشه از آن گنج لایزال


یکروز هم- پیالۀ بابر فشانده بود

بر دلبران دهلی و دربار،خط و خال


دیروز دیدمش که پس از قرن ها گداز

از کوزه سفالی خود می چشد ملال


سیگار بر لبانش خاموش می شد و

او خیره مانده بود به پانوس پارسال


برشهر بی تهمتن و تهمینه ای که هیچ-

از آن نمانده جز من و مردان خشتمال


یا بر تنور کُشته که بازش همی دمند

مردان برج های کهن، چادری کشال !


……

دیشب کنار رودخانه اجساد، چهره شست

زیبای دهر،دلبر من، ... لوچ پیرزال!

محمد تقی سراج





این عکس درسال ۱۳۵۴ هجری شمسی در قصر شاهنشاه ایران گرفته شده است.کسانی را در این عکس میبینید خانم شاهنشاه ایران اقای زلاند استاد رحیم بخش استاد غلام نبی هنگامه انیسه لطیف
























Ghazni


 

به لـبخـنـد شفق آذان مــده ای مرغ آزادی!

که خورشید جهان در پشت کوه قاف دربند است

سحاب تیره ای که با صبا لرزیده می آید

سرشک داغ بلخ وغــزنه وآه سمرقـنـد است
























Dienstag, 17. April 2012



 

dای شب از رویای تو رنگین شدهقلب

قلبسینه از عطر توام سنگین شده d

ای به روی چشم من گسترده خویش

شادی ام بخشیده از اندوه بیش

همچو بارانی که شوید جسم خاکd

dهستی ام زآلودگی ها کرده پاکقلب

ای تپش های تن سوزان منd

قلبآتشی در سایه ی مژگان من

ای مرا با شور شعر آمیختهd

این همه آتش به شعرم ریخته

dچون تب عشقم چنین افروختیقلب

قلبلاجرم شعرم به آتش سوختیd

dای دو چشمانت چمن زاران منd

dداغ چشمت خورده بر چشمان من

بیش از اینت گرکه در خود داشتم

هر کسی را تو نمی انگاشتم

ddddddddddddddddddddddddddddddddddddddddddddddddddddddقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلب